نان بیمارستان
همشهری آنلاین- سحر جعفریانعصر: پاسخی که نشانیِ سرراستِ یک نانوایی وسطِ بیمارستانی معروف، بزرگ و شلوغ است. غریبتر، مشتریانش است که در صفهایی کوتاه و بلند منتظر میمانند؛ از جراحانِ پنجهطلا، متخصصانِ قلب و عروق، روماتولوژی، مغز و اعصاب تا پزشکان زیبایی، ترمیمی و اطفال که معمولا در کمتر صفی تجمع دارند. این قصه یک نانوایی خاص در جایی خاصتر و با مشتریانی خاصه است.
صفِ کادرِ درمان، صفِ همراهانِ بیمار
نانوایی متفاوت با مشتریهای خاصش کمی بعد از ورودی پارکینگ اصلیِ بیمارستانی معروف که پای بلندترین برج کشور بنا شده به چشم میآید. دراندردشت و شلوغ. اغلب، جمعیتی پُرشماراز حدود ساعت ۶ صبح تا حوالی ساعت ۱۹ مقابلش صف میبندند. از لباس فُرم برخی مشتریها پیداست پرسنل بیمارستانند؛ نیروهای خدماتی، راننده های اورژانس، کارشناسان فنی و تجهیزات پزشکی، مددکاران، سوپروایزر و پرستاران و حتی پزشکانِ بیمارستان. برخی دیگرشان اما همراهان یا ملاقاتکنندگان بیمارانند که کیسههای نایلونی پُر از قرص و شربت، پوشههای پلاستیکی دکمهدارِ چاق از برگههای آزمایش و پروندههای درمانی و تعدادی هم سبد و دستههای گل دارند. اصغر شاطر (صاحب نانوایی) همراه ۷ نانوا و فروشنده در آن مشغول کارند.
دکترها هم در صفِ نان میایستند
اینکه چرا بیمارستانی، نانوایی اختصاصی دارد را اصغرشاطر، کوتاه پاسخ میدهد: «بیمارستان بزرگ باشد و پُر رفت و آمد و از طرفی، قوت غالب هم نان باشد همین میشود دیگر؛ برای بهرهبرداری از نانوایی مزایده عمومی برگزار میکنند.» اصغر شاطر عادت داشته و دارد از همان روز اول آب پاکی را بریزد روی دست همه آنها که برای استخدام سر از نانوایی متفاوت او درمیآورند. همچنین عادت دارد پشتبند آن شروع کند به سفارش و توصیه: «باید نظم و نسق داشتهباشید، تَر و فِرز باشید وبا مشتریها خوشاخلاقی کنید…» اگر کسی بپرسد چرا و مگر اینجا چه ویژگیای دارد، چانهاش چنین گرم میشود: «جلوی کدام نانوایی دکترها صف میایستند؟ تنور کدام نانوایی صبح تا غروب میسوزد؟ مشتریان دائمی کدام نانوایی، همراهِ بیماران هستند؟ اگر این طور نانواییای پیدا شود حتما تعدادشان انگشتشمار است…برای همین است که میگویم نانوایی بیمارستان، تومنی هفت صنار با نانواییهای دیگر فرق دارد…اینجا نانوایی اختصاصیست و از آن معمولیهای تَهِ محلهای نیست…»
لقمهای نان وسطِ دردِ ستون فقرات و تومورمغزی
از سرِ همان آب پاکی، جنگ اول و سفارشهای قرص و محکمِ اصغر شاطر است که حالا صنم (یکی از فروشندگان نانوایی) ششدانگ حواساش را داده به جاگذاری درستِ انواع نان، روی توری سردکن؛ بربریهای داغ و خشخاشی، سمت راست و بستههای کوچک و بزرگ نانجو، نانقندی، شیرمال و فتیر هم سمت چپِ توری سردکن میچیند…سمت راست را با بربریها انباشته میکند چون این، سمتِ صف بستن پرسنل بیمارستان است و معمولا اغلبشان، نان سنتی را برای وعده صبحانه و ناهار انتخاب میکنند. مانند رامین که از نیروهای خدماتی درمانگاه فوقتخصصی ارتوپدی است و معمولا یک روز در میان میآید سراغ خشخاشی داغ برای پزشکان متخصصی که لابهلای دررفتگی مفاصل، شکستگی استخوان، کشیدگی تاندون، امراض ستون فقرات و درد عضلات بیمارانشان، هوسِ بربری و پنیرِ تبریزی و گوجه خیار میکنند. یا حتی کسی مانند دکتر نصرت که متخصص مغز و اعصاب است و گاهی از در صفِ نان ایستادن بیشتر از درمان پارکینسون، صرع، تومور و میگرن لذت میبرد.
بیحوصله، بی اشتها ولی امیدوار
بوی بربریهای داغ که حمید از تنورِ گردان، یکی پس از دیگری بیرون میکشد در عطرِ شیرین نانهای شیرمال که عباس بستهبندی میکند، پیچیدهاست. صدایی از سمت چپِ توری سردکن که همراهان بیمار صف کشیدهاند به گوش میرسد: «نان جو بستهای چند؟» مریم (یکی دیگر از فروشندگان نانوایی) که روپوش سفیدش، کم از لباس فُرم پرستاران و پزشکان ندارد، بلند میگوید: «از ۴۰ تا ۷۰ تومان». صاحب صدا، مردی میانسال است که میانِ کیسه نایلونیاش چند ورق و بطری قرص و شیشه شربت و نسخه، چپانده و سعی دارد با نفر جلوییاش کمی درد و دل کند: «عیالم ناراحتی کبد دارد و از نیشابور آمدهایم…نان جو برای گوارشاش بهتر است …دعا کنید مرضش، جدی نباشد و از گرفتاری بیمارستان خلاص شویم». نفر جلویی اما بیحوصله است و پریشان، شاید فکرش پیِ بیماریِ سختِ عزیزش و یا درمانِ گران آن است که سکوت کرده…اصغر شاطر به رسم عادت حین کار صدا بلند می کند: «برای شفای همه بیماران، بلند صلوات بفرست…» بعد ادامه میدهد: «تنور بعدی به نیت سلامتی یه مادر که توی همین بیمارستان بستریه صلواتیست…»