راهآهن؛ ایستگاه نادیدههای تهران
همشهریآنلاین_سحر جعفریانعصر: صدای تیکتاکِ پیشکشیِ آلمانیها که ثانیههایش هماهنگ با ساعت جهانی گرینویچ پیش میرود از سر در بیرونی استاسیون سنگی شنیدهمیشود. ستونِ کیلومترصفر (محل کلنگزنی ساخت ایستگاه راهآهن) طلا کوب شده، سوله شاهی (نخستین سکوی ایستگاه) را سقف زده، سینی دَوار کیلومتری دورتر از ایستگاه جایی نزدیک واگنخانه قطارهای شاهی برای دورزدن لوکوموتیوها گِرد کرده و سالن تشریفات سلطنتی را نیز شاهانه آراستهاند. از اینروست که ولادیسلاوویچ گارادیتسکی، معمار اوکراینی ساختمان باد به غبغب انداخته و مغرورتر از فابیوس بواتال، تاجارِ فرانسوی که نخستین بار خط راهآهن را از ارگ ناصری تا حرم شاهعبدالعظیم (ع) ریلگذاری کرد، به نظرمیرسد.
قند و شکرهای راهآهن
نادیدهها و کمتردیدهشدههای ایستگاه راهآهن پیش از ورود به ساختمان آن در میدان راهآهن، مسافران و رهگذران را فریاد میزنند…صدای یکیشان، از نفسافتاده به گوش میرسد…ساختمان قدیمی «قُماش» است درست روبهروی بنای ایستگاه که حالا روزگار متروکماندگی خود را میگذراند. با آنکه تاریخش بلند است و کمی بعد از افتتاح ایستگاه راهآهن، ساخته شده اما کمتر کسی از قدمتش خبر دارد؛ ابتدا انبار شرکت قماش و پارچه بودهو پیشتر هم انبار قند و شکرهای ورامین، آبکوه مشهد، میاندوآب و مرودشت. از طبقات منفی این ساختمان تا لبه یکی از سکوهای بارگیری ایستگاه راهآهن به منظور ارسال قماش یا همان خوردنیهای شیرین، تونلی زیرزمینی کشیدهبود که در اثنای ساخت خطوط مترو، اثرش از میان رفت.
صلیب نازی یا سمبلِ زندگی؟
با کمی سربههوایی حین ورود به ساختمان ایستگاه راهآهن، لابهلای بدوبدوی مسافران، بدرقهکنندگان و استقبالکنندگان میتوان خطوط برجستهشدهای را بر سقف بلند ساختمان دید. قصه این خطوط برجسته را آنها که سن و سالِ پیریi دارند و یا تعدادی از کهنهکاران راهآهن، در گوشی چنین میگویند: «دقت کن…خطهای برجستهتر، شکل صلیب شکسته که نشانِ نازیها و هیتلر است، دارند…دیدی؟» اما کسانی مانند «بهنام جلالیوند»، مدیر ایستگاه راهآهن که گهگاه برای گردشگرانِ تورهای تاریخی که یکی از گردشگاههاشان همین ایستگاه بزرگ است، تاریخخوانی میکند، معتقدند: «خطوط برجستهای که بر سقف دیده میشوند همان نماد گردونه زندگی، چلیپاست.»
تشریفات ویآیپی وسطِ ترددهای معمولی
نگاه از باجههای فروش بلیت تعاونیها و آژانسهای ریلی، واحدهای امانات، بستهبندی و اطلاعات، غرفههای فروش سوغاتی و خوراکیهای توشهراه، صندلیهای سالن انتظار، مسافران خسته و خوابالود باید برداشت تا تابلوی «سالن تشریفات» بالای دری معمولی دیدهشود. کمی کمتر از صدسال پیش، پس آن، سالن تشریفات سلطنتی با مبلمانی لوکس و فرشهایی دستباف مهیا بود؛ پهلوی اول و خانوادهاش و بعد هم پهلوی دوم و چند عیالش به قصد سفر یا پذیرایی از مهمانان حکومتی میانش آمد و شد داشتند. جنب سالن، هنوز هم دفترِ کار رضاشاه دیدهمیشود. سالن تشریفات که در روزهای جنگجهانی دوم به قرقِ نیروهای متفقین درآمدهبود، بعد از پیروزی انقلاباسلامی نیز به نمارخانه تبدیل شد. در حالحاضر اما سالن ویآیپیِ سران دولتیست.
حیاطِ از ما بهتران و راهروی نوکران
حیاط کوچکی مقابل سالن تشریفاتِ سلطنتی سابق، نمایان است. وسطش حوض و دو طرفش باغچههایی سبز به گلهای فصلی و البته ۲درختِ پیرِ ماگنولیا که سایهگستر شدهاند. عقبِ حوض و انتهای حیاط، بارخانهای خالی جای گرفته که سمتِ چپ آن راهرویی باریک و زیرزمینی قرار دارد؛ چاکران و نوکران و محافظانِ درباری از این راهروی دور از چشم عموم، خود را به سکوی قطار میرساندند.
قطارِ تاریخ از این سوله، سوت کشید
سوله شاهی همان نخستین سکوی ایستگاه راهآهن تهران است که به دوامِ سازههای اولیه خود با اندکی بازسازی باقی ماندهاست؛ سقف شیروانیطور و بلند و فلزی که کنارههایش با شیشه پوشانده شدهاست. گوشه هر یک از شیشهها تاریخ ۱۳۱۷ حک شده و میان جدارههاشان سیمهای نازکی بهکار رفته تا حین زلزله و یا انفجار، کمترین میزان سقوط و آسیب به افرادِ حاضر در ایستگاه را داشته باشند.
هزاران کیلومتر پای ستونِ صفرکیلومتر
جایی در سکوی شماره یک، ستونی با سنگ و پلاکِ طلایی «۰ کم» (۰ کیلومتر) متفاوت از ستونهای دیگر به چشم میآید. این همان جاییست که کلنگِ ساخت راهآهن در آن فرودآمدهاست و فاصله همه ایستگاههای ریلی ایران براساس کیلومتر نسبت به آن محاسبه شده و میشود.
دَرِ برنجیِ تاجداران و آکاردئونیِ قفلدار
چند قدم دورتر از سکوی یک به سمتِ محوطهای که معمولا تردد افراد عادی چندان در آن ممنوع است، درِ آکاردئونیای بر روی دَرِ بزرگی که آلیاژ برنج دارد، قفل است. درِ برنجی که پشت آن راهپلههایی پهن رو به سوی همان سالن تشریفات سلطنتی سابق و ویآیپی فعلی دارد.
لوکوموتیوِ پیر که آکتوری میداند
باز هم دور و دورتر از سکوهای مسافر و بارگیر ایستگاه به فاصله چند ده متر آنسوتر که اغلب لوکوموتیورانان، مهندسان و کارگران راهآهن حوالیاش اجازه تردد دارند، بقایای یکی از نخستین قطارهای بخار به شماره «۰۳-۵۱ راهآهن دولتی ایران» بر ریلی خارج از سِیر، جای گرفتهاست. قطاری که در سریال و فیلمهای سینمایی بسیار از خاتون تا درچشم باد بازی اگر نه ولی حضور داشتهاست.
ریلهای متقاطع و موازی و لوکوموتیورانِ تاکسیسوار
فقط حضور در یکی از تورهای گردشگری ایستگاه راهآهن میتواند مجوزی برای پیشروی در پهنه وسیع پردیس آن باشد. پهنهای که خطوط ریلی متعدد بر زمینش متقاطع و یا موازی شدهاند. در زاویهای از آن استراحتگاه لوکوموتیورانانی که خود را با تاکسیهای پارکشده در ایستگاهی کوچک از سکو به استراحتگاه و یا برعکس میرسانند، قرار گرفته و در زوایای دیگر، سوزبانانی نشسته و کارگرانی مشغول کارند.
قطارها هم دور میزنند
سینی دَوار همجوار با چندین درخت بیبار و بَر و تابلوی «کارخانجات تعمیرات جاری» است؛ ریلهایی حول فرورفتگیای بزرگ که قطارها برای بازگشت به سرخط و یا سکو بر آن دور میزنند.
آخرِ خطِ قطارهای سلطنتی
دیدنیترین نادیده ایستگاه راهآهن تهران همین نقطه آخرش است؛ واگنخانه قطارهای شاهی یا محل دپوی قطارهای سلطنتی که بسیاری از مسئولان فرهنگی راهآهن و یا متخصصان حوزه میراثفرهنگی، توصیه به موزه شدن آن دارند. امتداد چند ریل از متعدد ریلهای راهآهن به زیر سقفِ واگنخانه میرسد که کلیددارش پیدرپی تذکر میدهد: «عکاسی و فیلمبرداری اکیدا ممنوع است».
به وقت شام، کوپه تفتیش و خدمه سفر
۳ قطار سلطنتی (آبی- سرمهای و زرشکی) در واگنخانه توقف دادهشده که کوپههای لوکس آن شامل اتاق کار و جلسه، استراحت نیمروزی، خواب مشرف به سرویس حمام (وان صدفی)، نمایش فیلم، غذاخوری، محل بار و نوشیدنی. واگنهای مربوط به محافظان شامل کوپههایی برای خواب و استراحت، تفتیش و واگنهای خدمهنشین. آشپزخانههای مدرن با فِر و ظرفشویی تا ظروف چینی و کریستال اعلای سِرو که آبکاریهای طلا و نقره دارند، میز و صندلیهای درباری، پنکه و رادیو و تلفنهای اختصاصی میان واگن و کوپههایی که کفشان را فرشهای ایرانی زینت داده و پنجرههایش با پردههایی به پارچههای سفارشی پوشیده شده، جای دارند.
سِروِ سوپ مارچوبه با ویوی پانوراما شاهی
«سوپ مارچوبه، خوراک بره با سالاد آمریکایی، بستنی مغز پسته…» مختصری از صورت غذای سیزدهم مهرماه ۱۳۴۵ در یکی از سفرهای پهلوی دوم از تهران به شاهی (قائمشهر) است که میان انبوهی از وسایل قطارهای سلطنتی که بخشی از آنها هنوز در قطارها هستند و بخشی دیگر در کمدهای نگهداری میشوند، دیده میشود. نقشه مسیرهای ریلی در دوران پهلوی نیز به دیوار اتاقِ نگهبانی واگنخانه که حدود ۶۰ صندلی فلزی سنگین با پارچه مخملی (ویژه سفرهای ریلی برای افتتاح یا سخنرانی که تعداد هیات همراه زیاد بود) در آن جای گرفته، نصب است. کاغذ «مرا داد فرمود، خود داور است» نیز میان میراث راهآهن پیداست؛ کاغذی که با قطار و هواپیما برای صنعتگران آلمانی ارسال شد تا آنها بتوانند با پیشفرض قراردادنش نشان برنزی قطارهای سلطنتی را کَندهکاری کنند. انتهای قطار پانوراما (ویوی ۱۸۰ درجه) پهلوی دوم به خطبندی قرمز رنگ (سازهای برای پایان مسیرهای ریلی) که نشان پهلوی به هر سویش حک شده، چسبیدهاست.